هی روسری را میکشد عقب تا “من“ هی بیشتر نگاهش کنم
نمیکند روسری را هی بکشد جلو تا ”خدا“هی بیشتر نگاهش کند...
بانو...
پریشان است گیسویت
ولی..
پریشان تر از گیسوی تو پسری است که
میخواهد نگاهش را نگه دارد
مگذار دلش را پریشانی گیسوانت
بلرزاند...شاید دل او تمام دار و ندار
بانوی دیگری باشد!